آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده، (اصطلاح عامیانه) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. (یادداشت مؤلف). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. (یادداشت مؤلف)
آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده، (اصطلاح عامیانه) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. (یادداشت مؤلف). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. (یادداشت مؤلف)
مس مس کردن. این دست آن دست کردن. به تأخیر انداختن. (از یادداشت مؤلف) : عاشق است و می زند او مول مول کو ز بی صبریت داند ای فضول. مولوی. مول مولی می زد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او. مولوی. و رجوع به مول و مول مول شود
مس مس کردن. این دست آن دست کردن. به تأخیر انداختن. (از یادداشت مؤلف) : عاشق است و می زند او مول مول کو ز بی صبریت داند ای فضول. مولوی. مول مولی می زد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او. مولوی. و رجوع به مول و مول مول شود
درنگ کردن تاخیر کردن این پا آن پا کردن: (امر می آمد که نی طامع مشو چون ز پایت خار بیرون شد برو. {} مول مولی میزد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او) (مثنوی. نیک. 128: 1)
درنگ کردن تاخیر کردن این پا آن پا کردن: (امر می آمد که نی طامع مشو چون ز پایت خار بیرون شد برو. {} مول مولی میزد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او) (مثنوی. نیک. 128: 1)