جدول جو
جدول جو

معنی مول مول کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مول مول کردن(کَ دَ)
درنگ کردن. به تأخیر انداختن. این دست آن دست کردن:
بیهده چه مول مولی می کنی
در چنین چه کو امید روشنی.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ تَ)
در تداول، جنبیدن (بی صدا). تکان خوردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده، (اصطلاح عامیانه) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. (یادداشت مؤلف). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
مس مس کردن. این دست آن دست کردن. به تأخیر انداختن. (از یادداشت مؤلف) :
عاشق است و می زند او مول مول
کو ز بی صبریت داند ای فضول.
مولوی.
مول مولی می زد آنجا جان او
در فضای رحمت و احسان او.
مولوی.
و رجوع به مول و مول مول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موس موس کردن
تصویر موس موس کردن
چاپلوسی کردن برای بدست آوردن خاطر کسی تملق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وول وول کردن
تصویر وول وول کردن
جنبین (بی صدا) تکان خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مول مول زدن
تصویر مول مول زدن
درنگ کردن تاخیر کردن این پا آن پا کردن: (امر می آمد که نی طامع مشو چون ز پایت خار بیرون شد برو. {} مول مولی میزد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او) (مثنوی. نیک. 128: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وول وول کردن
تصویر وول وول کردن
((کَ دَ))
جنبیدن (بی صدا)، تکان خوردن
فرهنگ فارسی معین
چاپلوسی کردن، تملق گفتن، خوشباش گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد